Sunday, February 3, 2013

سعدی شیراز

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی 
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی 
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی
فردا که خلایق را دیوان جزا باشد 
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی 
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی
سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد
آنان که ندیدستند سروی به لب بامی
روزی تن من بینی قربان سر کویش
وین عید نمی‌باشد الا به هر ایامی
ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن
آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی
باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی
ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی
گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما
نومید نباید بود از روشنی بامی
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می‌طلبی کامی

No comments:

Post a Comment